ژاپنیها معماریشان را در ستایش سایهها و همهی حضور حاصل از تلاقی نور و تاریکی فرم دادهاند؛ آن فضای محو، مات، نیمهجان و قابل تعمق. گویی قرار است چیزی ندیدنی را با راندنش به قلمروی سایهها، بیشتر و بهتر ببینند. نوعی نفوذ به اعماق اشیاء، چیزها، هیچها! ادبیات و سینمای ژاپن هم همواره در همین مسیر بوده است، از ناتسومه سوسهکی، یاسوناری کاواباتا، یاسوجیزو اوزو و کنجی میزوگوچی تا کوبو آبه و هاروکی موراکامی و کیوشی کوراساوا. اگر سینمای ژاپن عموما در حال تصویر کردن فضای میان چیزها بوده، ادبیات مدرنش به سردمداری ناتسومه سوسهکی، به ژرفای چیزها نظر داشته است. کتاب «کوکورو» که در نامش، «قلب چیزها» نهفته است، یکی از پیشقراولان به ادبیات درآوردن وضعیتیست که میتوان حرکت ژاپن از دوران میجی به تایشو تعبیرش کرد. دوران میجی که از حیث بازگرداندن قدرت به ساحت مطلقهی امپراتور، آن هم با هدف مدرن کردن یک کشور، یکی از عجیبترین تجربههای سیاسی – اجتماعی دو سدهی گذشتهی جهان است، موجب تغییراتی اساسی در ذهن و زبان انسان ژاپنی شد. دوران تایشو ادامهی دستاوردهای میجی بود ولی بدون الزام به حفظ بنیانهای فکری ژاپنی و به همین دلیل بود که عموم تربیتشدگان زمانهی میجی تاب تحمل زمانهی تایشو را نداشتند. سوسهکی هم سخت آشفته و اندوهناک بود که پایان تریلوژی پسیناش شد «کوکورو» که هم اندوه از مرگ ناگزیر عصری حامل صلابت و شکوه را در خود دارد و هم بیتابی از این فقدان و ناچاری رفتن از پی آنکه رفته است را! کوکورو نتیجهی غایی آن ادبیاتیست که معتقد است ژاپن، شبح جهان بیشبح است و نفی این روح، این شبح، ارمغانش سرگردانی مدام است.
0 نظر