هرآنچه بر سر این دَم میآید، بر سر جان، آوایی میسازد که باعث میشود کاری کنم کتابم بیممنوعیتی برایم بازپخش شود. زبان در حق جان سنگتمام میگذارد، دستورزبان منابع بیکرانی دارد، درواقع بندبازی میکند، موج برمیدارد و خم میشود، ستون فقرات گربه را دارد، میتواند سر فاعل را از لای پای جملهاش رد کند. *** کتاب کمین میکند، انتظار میکشد، هشدارمان میدهد، خود را جمعوجور میکند ـ بارداریای طولانی، سالیان سال، دههها. بدنْ خود را جمعوجور میکند، خودش را بیان میکند. اشباحِ شبیخونبَر. شبیخونخورده. جسمی بیگانه که خودش را مهیا میکند تا در هیأت تنِ کموبیش آشنای من تکلم کند. جملات اشباح کتابهایند.
0 نظر