تیدو در خواب عمیقی بود که صدای زنگ ساعت شماطه دار بلند شد. دستش را برای خاموش کردن ساعت دراز کرد و کش و قوسی به بدنش داد، خمیازه ای کشید و برای این که مثل همیشه ضربه ای آرام به سگش بزند که نزدیک تخت خواب دراز کشیده بود، از بالای تخت خم شد...
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر