کتاب شب تنهایی ماه/ متحیر و ناباور به سمت صدا چرخید. سهند در چند قدمی او ایستاده بود. پلک زد تا اشک هایی که همان لحظه در چشمش حلقه بسته بود، فرو بریزد و او چهره و قامت محبوبش را بهتر تماشا کند. شاید هم گمان می کرد این یک رویاست.
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر