کتاب حمام ترکی/ خونی که بعد از چند دقیقه به رنگ لبویی پخته درآمده بود، روی گونه چپ صورت دختر جوان دلمه بسته بود. چشم هایش انگار بخواهد منظره ای در دورترین نقطه را ببیند بازمانده بود، مثل وقتی که بعد از زل زدن طولانی مدت به صفحه نمایش لپ تاپ بخواهد به دور دست ها نگاه کند تا خستگی چشم هایش در برود.
0 نظر