کتاب لجن شده ها/ بوی گند از وجودش فواره می زد. بوی لجن های آن کوچه ی خاکی را می داد. شیر آب را باز کرد و همه ی شامپو را رویسرخود خالی کرد و با قدرت تمام صابون خوشبو کننده را هر جای بدنش که دستش می رسید، می کشید. چشمه ای از بوی گند، از درون وجودش جوشیده بود، تلوتلوکنان از حمام بیرون آمد ...
0 نظر