نام اریک فروم در متون دانشگاهی روانشناسی علمی کمتر دیده میشود و این وجه از آثارش، دستکم در حوزهی روانشناسی، آنچنان پررنگ نبوده است که نویسندگانِ این متون را وادار کند تا او را در کنار سایر روانتحلیلگران منتقد فروید که بر آزادی و اخلاق و وجوه معنوی انسان تأکید میکنند، قرار دهند. جایی که کارل راجرز با انسانگرایی و ویکتور فرانکل با معناگرایی، جایگاهشان را کاملاً تثبیت کردهاند. با این حال اهمیت اریک فروم در جایی خارج از متون دانشگاهی، یعنی در قلب مردم و مخاطبان آثارش تعریف میشود. او هم مثل ویکتور فرانکل، علیه فروید شورید و کتابی نوشت که ریشههایش در اعماق روانتحلیلگری است و سرشاخههایش در قلب و ذهن مردم. این دو، در دو کتاب مهمترشان، دو وجه بسیار مهم و مغفولمانده در نظریهی فروید را مطرح کردهاند: معنا و عشق. و با این نگاه میتوان «انسان در جستوجوی معنا»ی ویکتور فرانکل و «هنر عشق ورزیدن» اریک فروم را مکمل یکدیگر دانست. دو کتابی که به فاصلهی ده سال از هم، بعد از جنگ جهانی دوم، و انگار در پاسخ به دو نیاز اساسی انسان بعد از جنگ منتشر شدند و از آن زمان تا کنون، بسیار خوانده شدهاند.
0 نظر