کتاب سیدارتها : در پناه دیوارهای خانه، در آفتاب ساحل رود، کنار زورق ها، سیدارتها بزرگ می شد، سیدارتها، جره باز جوان، که شیرین رو بود و فرزند برهمن، با گویندا که رفیقش بود و او نیز برهمن زاده، آفتاب شانه های سفیدش را می سوزاند . رنگ بلوط به آن می بخشید، هنگام استحمام و غسل های پاک پلیدی شو، چنان که در وقت نثار قربانی ....
0 نظر