کتاب سرگذشت ملال انگیز/ مدتی هر دو ساکت بودیم. کاتیا آهسته آهسته دست به زلفش برد و موهایش را جمع و جور کرد، کلاهش را به سر گذاشت، بعد نامه ها را مچاله کرد و در کیف گذاشت...
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر