30% OFF
مومو

کتاب مومو : تقریبا همان موقع، ساعت برج کلیسایی در دوردست ها با صدای دینگ دانگش آغاز نیمه شب را اعلام کرده بود. موموی کوچک همچنان نشسته بود روی پله های سنگی آمفی تئاتر و انتظار می کشید. خودش هم نمی دانست منتظر چه چیزی است. اما یک جورهایی حس می کرد که هنوز باید منتظر بماند ...

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

0 نظر