کتاب رقص گراز: شب که برگشتم خانه، جواد قراضه دم در ایستاده بود و سیگار می کشید. چشمش که به من افتاد، جلو آمد و گفت : بردندش سردخانه. فردا هم خاکش می کنند. خواستم بروم توی خانه که مچ دستم را گرفت......
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر