کتاب نی نی ها و اجی مجی 2: نی نی پسری با آدم آهنی بازی می کرد. با خودش گفت : من نمی خوام نی نی باشم. کاش آدم آهنی باشم. اجی مجی با یک عصای کج کجی اومد و گفت : «من اومدم. هر چی بخواهی بلدم. با این عصا زودی نی نی می یک آدم آهنی.» اجی مجی عصایش را تکان داد و گفت: «اجی مجی .... اجی مجی ...» اما چی شد؟ نی نی پسری یک آدم ژله ای پیچ پیچی شد.
0 نظر