کتاب زنده تر از تو کسی نیست، باغبان مژده گل می شنوم از چمنت/ قاصدی کو که سلامی رساند ز منت؟/ وقت آن است که با نغمه مرغان سحر/ پر و بالی بگشایی به هموای وطنت/ خون دل خوردن و دلتنگ نشستن تا چند؟/ دیگر ای غنچه برون ْر سر از پیرهنت/ آبت از چشمه دل داده ام ای باغ امید/ که به صد عشوه بخندند گل و یاسمنت...
0 نظر