کتاب بود و نابود/ این را در حال عبور از کنار مکزیک گفت.صبر نکرد او بلند شود یا خواهش کد یا تشکر کند یا هر حرف دیگری بزند. در خاکی دوید. مکانیک بهت زده و با عجله برخاست. از حواس پرتی خودش رنجید و دست به صورتش کشید و چانه اش را خاراند...
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر