کتاب ناله فاخته/ شیدوش اتگشتش را روی لبش گذاشت تا بدین شکل پرشه را ساکت کند. پرشه فوری ساکت شد و سرش را به علامت اینکه خوب متوجه شده است تکان داد و در کنار بستر آرشیت نشست. شیدوش با نگرانی آخرین نگاه را به دختر خوانده اش انداخت و از اتاق بیرون رفت...
0 نظر