کتاب کافه عشقه: پدر مجنون بلند می شود و دست مجنون را می گیرد و می خواهد از در خانه بیرون برود. لیلی از توی آشپزخانه یک طناب را مانند کمند پرتاب می کند بعد از چند پرتاب ناموفق بالاخره حلقه طناب به دور گردن مجنون می افتد. مجنون در میانه راه می ایستد و گردنش به سمت لیلی کشیده می شود...
0 نظر