کتاب ساربان سرگردان : هستی پرسید که چطور اجازه داده که امشب آزاد باشی؟ و بیژن جواب داد که حالا که همه دروغ می گویند ما از کی کمتریم که نگوییم ؟ که سرش را شیره مالیده و گفته است که با سر ادوارد و بانو شام می خورد....
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر