کتاب زن ظهر: سلما ووریش با حالت تنفر بسیار به ماریشن می گفت بیشتر و بیشتر حالش به هم می خورد که از این مرد در این بین او را به این نام می خواند که بر خلاف درخواست موکد او و ظاهرا به عشق او دوست داشت یک قهرمان شود نامه دریافت کند. گمان می کرد در این نامه هایی که نشانگر زنده بودن مرد بود نوعی طعنه ی خودنمایانه وجود دارد.
0 نظر