کتاب پاگرد: هر لحظه بدنش بیشتر باز می شد. همه ی ذهنش متوجه پاهایش بود که بیشتر از هم بازشان کند. خانه ها و کوچه ها مثل باد از کنارش می گذشتند.
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر