برنت گلوله ها را روی ریل سمت چپ ردیف کرد... کنار ریل به صف شدیم. گلوله ها جلو چشم های مصم مان می درخشیدند. جان اولین کسی بود که صدای قطار را شنید، و وقتی به دستور برنت جلوتر رفتیم متوجه شدم دارم تند و تند زیر لب دعا می خواند.
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر