کتاب همیشه شوهر : هنوز پنجره را باز نکرده بود که به تندی به گوشه اطاق خزید و همان جا کز کرد. در پیاده روی خلوت مقابل درست برابر منزلش ناگهان آقایی را که به کلاهش نوار سیاه بسته بود دیده بود. آن آقا صورت خود را به طرف پنجره های او برگردانیده بی حرکت ایستاده بود...
0 نظر