کتاب امضای مرموز: ساعت پنج و سه دقیقه کم بود. روی نقشهی بزرگ پاریس که سراسر دیوار اتاق را پوشانده بود دایرهی کوچکی روشن شد. کارمندی ساندویچی را که میخورد کناری گذاشت و فیش تلفن را در یکی از هزار سوراخ تابلوی برابرش فرو کرد. الو! بخش چهاردهم؟ ماشین شما؟... حرکت کرد یا نه؟...
0 نظر