30% OFF
زندگی عزیز

کتاب زندگی عزیز : وقتی پیتر چمدانش را در سکوی قطار می برد، ته دل خوشحال بود، اما انگار دوست نداشت برود و حس میکرد هر چه به قطار نزدیکتر می شوند، دل تنی بیشتر به سراغش می آید. روی سکوی قطار ایستاده بود و به پنجره های قطار نگاه می کرد و در حالی که لبخندی بر لبانش نقش بسته بود، برای آنها دست تکان می داد....

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

0 نظر