کتاب محاکمه : سر بر بالین پیرزنی را می نگریست که در خانه روبرویی می زیست. زن نگاه کاوه انده اش را به شیوه ای نامعلوم به یوزف ک. دوخته بود. که گرسنه و پریشان سرانجام زنگ را به صدا درآورد. ناگاه در زدند و مردی وارد شد که او تا آن هنگام در خانه ندیده بودش. ....
0 نظر