کتاب جاده های سربی/ روی تپه نشسته بودیم. میوه می خوریدم و شوخی می کردیم. یکی از بچه ها یک کلت از فرماندهان عراقی گرفته بود. آن را به من هدیه داد....
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر