کتاب بانو و سگ ملوس : وانکا با درد آهی کشید و باز خیره و مات به پنجره نگاه دوخت و به یاد آورد که برای آوردن درخت نوئل برای اربابها همیشه پدریزگش یه جنگل می رفت و نوه اش را هم با خود میبرد.
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر