کتاب جسدهای شیشه ای:علی خان آرام شد. کاملا تا وقتی سیگار را تا ته کشید، دانست برای یک مدت نا معلوم به زندان می رود، اما خودش می دانست چه ابلهانه و نفهمیده می رود. در حالی که هیچ کاری به سیاست نداشت و فقط عشق بود. عاشقی که از کوچه ها و خیابان های شمیران می ترسد که بهانه شود دست طلعت را بشکنند.
0 نظر