کتاب یک افق، یک بی نهایت: زمین پوشیده از برف بود و آسمان کبود و چشم من بارانی. شال پشمی را از روی دسته صندلی برداشتم و دور خودم پیچیدم. دستمال نمداری را که در مشتم مچاله شده بود دوباره بر روی گونه هایم کشیدم و نگاهم به ساعت دیواری افتاد....
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر