کتاب مسترآب فرنگی/ در حالی که یکی از پایم بالا بود سینه ام را سپر کردم. سرم را بالا گرفتم. نیم نگاهی کردم به دهانه ی باریک ظرف مسی ای که داشت جلوی من گذاشته می شد. ظفی که پر از نان خشک آب کرده بود.
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر