کتاب نفرین زمین/ می خواستی چه خبر بشود بی بی؟ ضعیفه دو پاش را کرده توی یک کفش که یا از آقا شفا می گیریم یا همین جا می میریم. بعد سرش را بلند کرد رو به بی بی که:(بیست سال آزگار است هرشب توی خانه بوده. حالا بزها را که می دوشد؟ بچه ها را که می خواباند؟)...
0 نظر